خیلی وقت است می‌خواهم بنویسم؛ اما مجالی نبوده. نه بگذارید اینطور بگویم: وقت نگذاشتم؛ و به طور متناقص‌گونه‌ای، این یعنی نمی‌خواستم.

جالب است. خیلی راحت خودمان را گول می‌زنیم. هرچه از حیرت‌آور بودن این جمله بگویم کم است. خودمان را، بله خودمان را، گول می‌زنیم. به خودم القا می‌کنم که می‌خواهم بنویسم، ولی وقتش را ندارم؛ در حالی که وقتش حتما بوده و من نخواسته‌ام که بنویسم.

از شما چه پنهان، داشتم فکر می‌کردم این چیزی که گفتم، در حیطه روابط انسانی هم کاربرد دارد. به یک عده می‌گوییم که  وقتش را نداریم با آنها باشیم، ولی اگر می‌شد می‌بودیم. خودمان را گول می‌زنیم. آدم وقتی یک چیزی واقعا برایش مهم باشد یک وقتی برایش پیدا می‌کند. 

خوب می‌دانم این گول زدن فوایدی دارد. همیشه هم چیز بدی نیست. آدم باید گاهی خودش را گول بزند تا پیش برود. اما شاید گول زدن، حداقل گاهی اوقات، بهترین راه نباشد. گاهی باید با حقیقت، لخت و عریان، رو به رو شویم و بپذیریم آنچه را که هستیم، و آنچه را که هست. حتی اگر چیزی که هست را دوست نداریم، اولین راه در جهت تغییر، پذیرش است. بپذیر آنچه را که هست. 


عنوان مطلب برگرفته از بیت زیر است که در حین نوشتن به ذهنم آمد:(از سعدی)

تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی // به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران