خدایا خسته شدم! از این همه تعلل از این همه تنبلی. اینقدری که من این ترم اول procrastinate کردم فکر کنم هیچ کس نکرده! البته گفتن این حرف شاید واقعا اغراق باشه ولی به هر حال. عجب وضع عجیبی شده. دیدین گاهی وقتا آدم از بس کار داره به هیچ کاریش نمیرسه؟ من دقیقا همونم.

هزارتا تمرین و پروژه به علاوه یک عالم درس دیگه. و هیچ چیزی هم نمیخونم. همش وقتم رو توی اینترنت هدر میدم. و جالب اینکه حتی نمیفهمم چطور! خیلی عجیبه. حالا هم که اینا رو مینویسم، به خاطر اینه که I don't want to live like this anymore. دیگه رسما خسته شدم. میخوام به کارام برسم. فکر کنم باید برگردم به برنامه ریزی قبل از کنکور دادن. خدایا فکر میکردم میام دانشگاه و یکم وقت آزادم بیشتر میشه اما دریغ و صد دریغ! جای گلایه نیست. باید زودتر خودم رو جمع کنم. همونطور که گفتم، دیگه نمیخوام به این وضع ادامه بدم. پس برو که بریم!