ما آدما، چه بخوایم چه نخوایم، گاهی اوقات دلمون میگیره. خیلی طبیعی هم هست. درسته ناخوشاینده، ولی میشه باهاش کنار اومد. لازم نیست آدم خودش رو مجبور کنه که خوشحال باشه. گاهی وقتا باید یه گوشه بشینی، و بذاری غم هر کاری دلش می‌خواد بکنه. باید بفهمی که غم اونجاست. و هیچ عیبی نداره که تو غمگینی. این سرنوشت ماست.


یکی از چیزهایی که به طرز فجیعی عاشقشونم، اوبونتو (ubuntu) هست. اوبونتو شاید معروف‌ترین سیستم عامل لینوکسی هست که وجود داره. دلیل این علاقه، بخشیش به مسائل فنی برمی‌گرده؛ اما یه بخش بزرگیش هم مربوط به فلسفه پشت اوبونتو هست. اوبونتو، اگه اشتباه نکنم در یه زبان آفریقایی، به معنای انسانیت هست. و چقدر زیباست این انسانیت. یه عده آدم بی‌وقفه تلاششون رو می‌کنن، تا اوبونتو رو توسعه بدن، بدون اینکه هیچ هزینه‌ای در ازای این کارشون بگیرن. این کار رو به خاطر انسانیت انجام میدن. و این یکی از اون چیزهایی هست که وقتی بهشون فکر می‌کنم به آینده بشریت امیدوار میشم.

مثال‌های دیگه‌ای هم از این انسانیت هست این دور و اطراف. نمونه بارزش همین ویکی پدیا. یه عده آدم، از سرتاسر زمین، و با کمک هم دیگه، یک دایر‌ة المعارف خیلی خیلی بزرگ ساختن (فکر کنم بزرگترین هست، ولی مطمئن نیستم). این همه آدم، اومدن و ویکی پدیا رو ساختن. و نتیجش این چیزی شده همه ازش استفاده می‌کنیم.

این جور چیزا، منو بیشتر از هرچیز دیگه‌ای به بشریت امیدوار میکنه؛ به اینکه آینده روشنی در انتظارمونه.