گاهی وقتها، به خودت میآیی و میبینی که آن جایی نیستی که قرار بود باشی. البته همهاش هم تقصیر خودت نیست. نمیشود بخت و اقبال را دست کم گرفت. اما به یاد داشته باش که فرقی نمیکند کجا هستی، همیشه میتوانی اندکی بهتر باشی. حتی در بدترین شرایط ممکن هم راهی وجود دارد تا اوضاع را اندکی بهتر کنی. بله، فعلم دوم شخص مفرد است، یعنی دقیقا تو. انکار نمیکنم که همه چیز دست تو نیست. کاملا واضح است که نیست. اما بعضی چیزها که هست! نمیتوانی آنها را بهتر کنی؟ حتی فقط اندکی؟
پس منتظر چه هستی؟
خوب است آدم هر چند وقتی برود یک گوشه بنشیند و فکر بکند که دارد به کجا میرود. این نکتهی خیلی مهمی است؛ مهم است که به کجا میروید. باید ببینید که آیا اصلا میخواهید آنجایی که میروید بروید، یا نه! اگر چنین نکنید، اصلا معلوم نیست که در آینده از کجا سر در بیاورید.
ما آدمها همواره تغییر میکنیم، اما گاهی دیر میفهمیم که تغییر کردهایم. فکر میکنیم که همچنان همان آدمی هستیم که بودیم اما این درست نیست؛ آدمی که شما بودهاید مرده است! با هر ذرهای از اطلاعات، شما تغییر میکنید؛ شاید به چشم نبینید، اما قطعا تغییر میکنید.
حال آیا باید جلوی این تغییر را گرفت؟ گمان نمیکنم. حتی اگر بخواهید هم نمیتوانید. پس تغییر کنید؛ و بفهمید که تغییر میکنید؛ و به آنجایی بروید که میخواهید بروید!
من خیلی حس میکنم جایی هستم که نباید و باید بهتر بودم.بعد از اینکه غصه خوردم،علل رو روی کاغذ آوردم و بعد هم ابزار رسیدن به مقصد رو نوشتم و بعد هم شروع کردم.همینو.