خشمگینم. از خیلی چیزها. از چیزهایی که حتی با گفتنشان نیز خشمگینتر میشوم.
میترسم. از خیلی چیزها. از چیزهایی که حتی با فکر کردن به آنها نیز ترس مرا در خود میبلعد.
گاهی اوقات احساس میکنم ذهن من، بدن من، تحمل و گنجایش این همه احساسات گوناگون را ندارد. اما هر بار در کمال تعجب، «زنده» بیرون میآیم.
و همیشه سوالی که در چنین مواقعی از خودم میپرسم این است: چه کنم؟
خب یعنی چی؟؟؟؟ منم میخوام بفهمم چی میگین؟؟؟؟
اصلا وبلاگ واسه ی اینه دیگه. که حرفایی رو که نمی تونیم تو دنیای واقعی بزنیم رو اینجا خالی کنیم تا از هجوم احساساتی که دارن ما رو میترکونن خلاص شیم.....
:///