اخیرا به خیلی چیزها فکر کردهام. گذر زمان برایم بیمعنا شده. صداها بقیه، صدای خودم، همه انگار چندین سال نوری از من فاصله دارند. فکر میکنم نوشتن حالم را بهتر کند. شاید بهتر باشد بنویسم و بنویسم و بنویسم. شاید بهتر باشد حرف نزنم. چقدر هیجان انگیز است که بینهایت گزینه وجود دارد و ما از بین آنها انتخاب میکنیم که چطور زندگی کنیم. اگر نمیفهمید جملاتم چه ربطی به هم دارند، اشکالی ندارد. خودم هم نمیفهمم. دارم سعی میکنم آنها را از سرم بیرون بریزم. فقط همین.
میدانید، شاید بهتر باشد هیچکاری نکنم. فقط گذر زمان را تماشا کنم. شاید.
نوشتن حس خیلی خوبی داره
جریان فکر روی کاغذ میاد و بعدش حس رهایی ای که تجربه میشه به نظر من از بهترین حس های دنیاست...