امروز متوجه حقیقت تلخی شدم؛ که دلیل پنهان پشتِ احساسِ ناکافی و بد بودنم، چیزهایی بود که به عنوان یک کودک تجربه کردهام. رفتارهایی که در کودکی با من شد، حتی با گذشت بیش از ۱۰ سال همچنان مرا آزار میداد (و شاید هم در آینده، سر باز کند این زخم کهنه. کسی چه میداند).
اگر فکر کردهاید که همینکه برای کودک خود خوراک، پوشاک و سرپناه آماده کنید و هر چند وقت برای او وقت بگذارید، شما را پدر یا مادر خوبی میکند، سخت در اشتباهید. اگر فکر کردهاید که مهم نیست کودک چطور بزرگ شود، فقط مهم است که بزرگ شود، باز هم در اشتباهید. اگر فکر میکنید که کودکی دورهی مهمی نیست و اصل زندگی تازه بعد از آن شروع میشود هم در اشتباهید. کودکی تمام نمیشود. کودکی همیشه ادامه دارد. کودکی همواره با شما خواهد بود.
منظورم این نیست که کودک درونتان قرار است همیشه فعال باشد یا از این مدل حرفها؛ منظورم این است که اتفاقاتی که برای شما در کودکی میافتد، سرنوشت شما را به معنی واقعی کلمه تعیین میکند. مهم است که پدر و مادر شما چطور با شما رفتار میکنند. مهم است که در خانه احساس آرامش میکنید یا نه. مهم است که کسی شما را درک کند یا نه. مهم است که وقتی گریه میکنید کسی به سراغتان بیاید و به حرفهایتان گوش بدهد یا نه. مهم است. تقریبا همه چیز در کودکی مهم است.
کاش پدر و مادرها میدانستند که با هر رفتارشان، دارند زندگی یک انسان دیگر را شکل میدهند. باور کنید یا نه، شخصیت اصلی شما در کودکی شکل میگیرد. خیلی خیلی سخت میشود چیزی را که در کودکی شکل گرفته تغییر داد. اگر احساس میکنید که توان یا وقت فرزندداری را ندارید، از شما خواهش میکنم که بچهدار نشوید! مسئولیت بچهدار شدن بسیار فراتر از چیزیست که شما فکر میکنید. آیا فکر میکنید که مهم نیست اگر بچه هر روز نیم ساعت بعد از مهدکودکش منتظر شما میماند در حالی که بقیه بچهها رفتهاند؟ سخت در اشتباهید! بترسید. از اینکه کودکانی آسیب دیده تحویل جامعه بدهید بترسید.
بچهدار شدن درباره پر کردن تنهایی شما نیست؛ درباره رفع بیحوصلگی شما نیست؛ درباره اینکه شما دوست دارید بچهدار شوید نیست. بچه دار شدن یعنی به وجود آوردن یک انسان جدید! یعنی مسئولیت. یعنی هر رفتار شما مستقیما روی زندگی یک انسان دیگر تاثیر میگذارد.